درباره‌‌ی قاضي و جلادش

طي ماموريتي در استانبول بازرس برلاخ با تبهكاري شرطي مي‌بندد: "انسان مهره‌ي شطرنج نيست كه جنايتكارها به دلخواه حركتش بدهند. هر جنايتكاري زماني دستش رو مي‌شود" بعد از چهل سال برلاخ، پير و بيمار، فرصتي پيدا مي‌كند و بايد اين شرط را ببرد... دورنمات در اين رمان دنيايي آفريده است پر از هراس و اميد، ابر و آفتاب، مرگ و زندگي.

آخرین محصولات مشاهده شده