درباره‌‌ی غصه‌ اي و قصه اي

ناله‌ها و اشک‌ها و قصه‌هاي مادر، خواب‌هاي رنگين و بيداري‌هاي تلخ، غم‌هاي سوزنده‌تر از آتش و شادي‌هاي گريزنده‌تر از دود، و بازي پرهياهوي زندگي ديگران، اينها ما را مي‌ساختند و مي‌پرداختند و ما بي‌خبر بوديم. خيال مي‌کرديم تماشا مي‌کنيم، حال‌آنکه نقاشي مي‌کرديم، حکاکي مي‌کرديم: روي کاغذ و مرمر روح کوچکمان، تصويرها و نقش‌هاي آشفته، چيزي از شکنجه، چيزي از حسرت، چيزي از بدبختي. حالا که مي‌خواهيم به روحمان نگاه کنيم، چيزي پيدا نيست. مي‌بينيم پُر شده، سياه شده، مسخ شده، از بس لايه‌هاي چرک و خون و اشک روي آن نشسته، از بس روي آن خط‌هاي کج‌ومعوج هست. خودمان را گم کرديم، خودمان را به‌باد داديم. حالا فقط مشق سياه اجتماعيم.

آخرین محصولات مشاهده شده