کد آیتم: 96216
از بس توی این سه و ماه و نیم ماست و پنیر و فرنی خورده بودیم، دیگر رنگ و بوی شیر هم حالم را بد میکرد. سی چهل روز اول، همسایهها یکی یکی بار و بندیلشان را جمع میکردند و فلنگ را میبستند. برنج و مرغ و ماهی و چیزهای دیگری را که نمیتوانستند ببرند به ما میدادند. برق قطع شده بود و یخچالها تعطیل. هر روز ناهار و شام پلو و مرغ داشتیم و ماهی و قلیه. بعد کم کم بادمجان جای مرغ را گرفت. مرغ و ارک زنده هم ته کشید. ماهی نمکسود هم خداحافظی کرد و رفت و جایش را به فرنی داد.همه کپسولهای گاز پر و نیمهپر همسایهها هم به ما رسیده بود که من و یدول برده بودیمشان پشت بام. ردیف چیده بودیم تا اگر بمباران شد یا ترکشی به یک کدامشان گرفت، توی صورتمان نترکد. صدای ترکیدن گلولههای توپ و خمپاره یک دم بند نمیآمد. بیشترشان جاهای دور میافتادند و ما فقط دود و گرد و خاکی را که به هوا بلند میشد میدیدیم، آن هم توی روز. شبها فقط صدا بود و لرزش در و پنجره.شبی که کوچه پشتیمان را زدند، دیوارها و سقف خانه هم حسابی لرزید. لرزش آنقدر زیاد بود که فکر کردم خانه دارد روی سرمان خراب میشود. خیجو هم که همیشه ساکت بود، جیغ کشید و دوید و در حمام را باز کرد تا مطمئن شود که بز حنائیمان چیزیش نشده ...
| نویسنده | صمد طاهری |
| زبان |
فارسی |
| نوبت چاپ |
3 |
| تاریخ چاپ |
1397 |
| تعداد صفحات |
168 |
| نوع جلد |
شومیز |
| قطع |
رقعی |
| عرض |
13.8 |
| قطر |
1.2 |
| طول |
20.5 |
| کد موضوع | 62 / 3 فا 8 |
بدون نظر
1
2
3
4
5
0
0 رتبه بندی ها
0 از 5
تازه های ناشر