درباره‌‌ی در كمال خونسردي

همه طوطي را مسخره مي‌کنند، طوطي‌اي که وقتي او هفت سالش بود به رؤياهايش بال گشوده بود؛ بچه‌اي دورگه، منفور و متنفر از بقيه، که توي پرورشگاهي در کاليفرنيا زندگي مي‌کرد که راهبه‌ها اداره‌اش مي‌کردند –زناني کفن‌پوش و سخت‌گير که به‌خاطر خيس کردن رختخوابش شلاقش مي‌زدند. بعد از يکي از همين کتک‌کاري‌ها بود، همان که هرگز نمي‌توانست فراموشش کند که طوطي پيدايش شد، وقتي خواب بود آمد، پرنده‌اي «از مسيح بلندتر، زرد مثل گل آفتاب‌گردان»، فرشته‌اي جنگجو که راهبه‌ها را با منقارش کور کرد، چشمانشان را بلعيد، درحالي‌که «طلب مرحمت مي‌کردند» سلاخي‌شان کرد، بعد به‌آرامي او را از زمين بلند کرد، در آغوشش گرفت و بال گشود و او را به خود به «بهشت» برد.

آخرین محصولات مشاهده شده