کد آیتم: 29578
برنت گلولهها را روی ریل سمت چپ ردیف کرد... کنار ریل به صف شدیم. گلولهها جلو چشمهای مصمممان میدرخشیدند. جان اولین کسی بود که صدای قطار را شنید، و وقتی به دستور برنت جلوتر رفتیم متوجه شدم دارم تند و تند زیر لب دعا میخواند. دووی کمی دورتر در سمت راست من ایستاد.صدای غرش واگنهای قطار نزدیک شد، و کمی که بلندتر شد دیدم جان دارد تلوتلو میخورد. با خودم گفتم الان است که روی ریل غش کند، اما تعادلش را حفظ کرد و همهمان محکم سرجا ایستادیم. قطار نزدیکتر میشد. صدای وحشی چرخهایش در گوشمان میپیچید، و من نگاه گنگم را به گلولههای روبهرویم دوخته بودم.... چشمهایم را بستم و همراه جان ادعا کردم. بوق قطار هووو هووو هووو صدا کرد. مطمئن بودم که الان قطار بالای سرمان است. الان است که صدای ترکیدن پوکهها و جهیدن سرب را بشنوم، و فرو رفتن فلز داغ را توی پایم حس کنم...
| نویسنده | استفن کینگ |
| مترجم | احسان شفیعی زرگر |
| زبان |
فارسی |
| نوبت چاپ |
2 |
| تاریخ چاپ |
1392 |
| تعداد صفحات |
288 |
| نوع جلد |
شومیز |
| قطع |
رقعی |
| عرض |
13.9 |
| قطر |
1.4 |
| طول |
21 |
| کد موضوع | 839/82374 |
بدون نظر
1
2
3
4
5
0
0 رتبه بندی ها
0 از 5
تازه های ناشر