دربارهی خفاش شب
راه افتاد طرف عقب ماشين. چشمش به زن لاغراندام افتاد كه در طرف خودش را باز كرده بود. شنيد كه داشتند با هم حرف ميزدند. در صندوق عقب را باز كرد. كفپوش سياه رنگ را بالا زد. دستش را برد زير آن و كنار تاير زاپاس را دست كشيد. دستش به جسم سردي خورد. انگشتها را خيلي آهسته از تيغه پهن پايين آورد و دسته چوبي را گرفت. آن را خيلي آهسته بيرون كشيد و برد زير كاپشنش. به راست خم شد و چشمش به پاهاي زن لاغراندام افتاد كه از ماشين بيرون بود. به كفشهاي پاشنه بلند سياهش نگاه كرد. ميشنيد كه با هم حرف ميزنند. از پشت صندوق بيرون آمد و راه افتاب به طرف عقب. دسته چاقو را زير كاپشنش محكم توي دستش نگه داشته بود. كنار در كه رسيد، زن لاغراندام سرش را بالا كرد و با مرد چشم توي چشم شد.
محصولات مرتبط
مرواريد
شور هستي (داستان زندگي چارلز داروين)
The origin a biographical novel of chares darwin.
720,000 تومان