ايوانف يكي از پنج نمايش‌نامه بلند آنتوان چخوف، نويسنده بزرگ رئاليست روسيه و آفريننده ژرف‌ترين و جذاب‌ترين نمايش‌نامه‌ها و داستان‌هاي كوتاه است. چخوف با طنزي شگفت‌انگيز و اغلب تلخ جامعه خويش را در روزگار خودكامگي و تباهكاري تزاري به تصوير مي‌كشد، بدين اميد كه اين دوران با همه تيرگيهايش همچون چراغي فرا راه آينده ميهن و مردم جامعه او باشد. ايوانف مردي است ذاتا نيك و خوش قلب كه در معرض كج فهمي‌ها و افترازني‌هاي اطرافيان قرار دارد و ملول از زندگي و همسر بيمار خويش از محيط خانواده مي‌گريزد. دختري به نام ساشا كه شيفته او شده، و شايد به انگيزه رقت و ترحم، مي‌خواهد او را از ورطه زندگي ملال‌آورش رهايي بخشد اما ايوانف كه دچار نوميدي مرگ‌آوري است و پس از مرگ همسرش طاقت ورود به ماجرا و زندگي جديدي را ندارد، درست در گرماگرم جشن ازدواج با ساشا خود را با تير مي‌زند. نمايش‌نامه ايوانف نيز چون ديگر آثار نمايشي بلند چخوف از سده نوزدهم تا كنون همواره در صحنه‌هاي تئاتر كشورهاي جهان اجرا مي‌شده و همچون ديگر آثار او آيينه تمام نماي زندگي و روحيات مردم آن روزگار روسيه است.