رمان پيش رو روايت‌گر ماجراي زندگي دختري به نام الهه است که از روزهاي پاياني دبيرستانش آغاز مي‌شود. الهه خواهري به نام الهام و برادري به نام اميد دارد و به دليل دانشجو بودن هردوي آن‌ها و اوضاع مالي نامناسب پدرش ترجيح مي‌دهد بعد از گرفتن مدرک ديپلم مشغول به کار شود و قيد دانشگاه را بزند. در همين روزهاي پاياني مدرسه است که متوجه‌ي نگاه‌هاي خاص يکي از پسرهاي محل که همه از او به پاکي ياد مي‌کنند مي‌شود؛ شايد وحيد کسي باشد که الهه بتواند در کنار او احساس آرامش و خوشبختي کند، اما روزگار بازي‌هايي زياد در آستين دارد که به مرور به نمايش مي‌گذارد و هيچ‌کس نمي‌تواند از آن چه در انتظارش است اطمينان داشته باشد.